از شمارۀ

ابدیتی مثل انتظار

روزنگاریiconروزنگاریicon

تحصن؛ انتظاری تاریخی یا تاریخی از انتظار؟

نویسنده: بردیا محبی صمیمی

زمان مطالعه:5 دقیقه

تحصن؛ انتظاری تاریخی یا تاریخی از انتظار؟

تحصن؛ انتظاری تاریخی یا تاریخی از انتظار؟

«در انتظار آن گل، فریاد کن چو بلبل

آشفته زلف سنبل، از اشک لاله‌گون کن»

 

زمانی را محو به خاطر دارم که هنوز بچه‌مدرسه‌ای نشده بودم و سر زانو‌های شلوارهایم نرفته بودند. سالم بودند، انتظارم را می‌کشیدند تا بپوشم‌شان و حیاط درندشت مدرسه را که به‌زودی باز می‌شد، از این سر تا آن سر با شور‌و‌شوق وصف‌ناپذیری بدوم و ورجه‌ورجه کنم، زمین بخورم و دوباره بلند بشوم و دوباره زمین بخورم و این چرخه‌ی مدور را در طول هشت‌ساعت تکرار کنم تا دست‌آخر تمام شود و به خانه برگردم. و روز بعد دوباره همین روند را طی کنم.

 

برای مدت دوازده‌سال این روزها تکرار شدند و تا قبل از این‌که به پایان برسند، هر روز، روز بعدی را منتظر بودم. هرچند که منتظر‌بودن در روزهای سال اول دبستان با روز‌های سال آخر دبیرستان طبعاً فرق عظیمی به لحاظ نوع و محتویات و اندرونیات داشت اما با خودم فکر می‌کنم که از همان اول کار، ناف‌مان را به حلقه‌ی انتظار بریده‌اند؛ هرچند که ندانیم یا نبینیم اما دائماً انتظار است که از نقب دیوارِ زمان کله می‌کشد تا ما را ببیند. و می‌بیند. نگاه اوست که آیینه‌ی ما برای ادامه‌دادن می‌شود تا حضور همه‌جانبه‌اش را در یکایک لحظه‌های گونه‌گون ما فریاد کند. جملگی ما منتظریم. منتظر تغییر، منتظر فرارسیدن لحظه‌ی موعود یا منتظر چرخش شب‌و‌روز. حتی من هم که در حال نوشتن از انتظارم، به‌عبارتی انتظار این را می‌کشم تا خواننده‌ی این متن به عمق آنچه که می‌خواهم بگویم، دست یابد و او نیز منتظر است تا من پرده از ژرفش موضوع این متن بردارم.

 

قضای تاریخی همواره رو به جلو پیش می‌رود و این از خاصیت سیر تاریخ است که داستان‌وار انتظارها را به پایان می‌رساند. در این خصوص، بحث تحصن یا بست‌نشینی به‌عنوان یک کنش نمادین تاریخی-اجتماعی مطرح است که می‌توان از آن به‌مثابه مصداق عیان انتظار یاد کرد. هر انتظاری نقطه‌ی آغازی دارد، مسیر و نیز غایتی را متضمن است که بر همین منوال در خود، روش‌مند و هوشمند می‌شود. بست‌نشینی هم همین‌طور. گول نامِ کوتاهش را نخورید. تاریخِ طویلی پشت همین واژه‌ی کوتاه وجود دارد؛ تاریخی به درازنای قرن‌ها و پیچیدگی‌های حقوقی و حقیقی روابط بشری یا به‌عبارتی بهتر، درست از زمانی که بشر دارای حکومت و حاکمیت فراگستر شد. در این زمان، بست و بست‌نشینی به‌همراه حکومت‌ها نمود عینی بیشتری به‌عنوان ابزاری برای مطالبه‌ی حقوق یافتند. در ایران، این مسئله از عهد صفویان به بعد به‌عنوان چاره و تدبیری جهت فرار از مجازات و جور حکام مستبد یا داروغه‌های باج‌گیر اندیشیده شد. در حقیقت متحصن یا متحصنین برای نجات جان خویش به مکان مقدسی می‌رفتند و در آنجا می‌نشستند به انتظار‌کشیدن، تا بلکه تعقیب‌کنندگان‌شان اندکی دست پایین را محض تقدس آن مکان یا صاحب معزز آن مکان -چنانچه حرم یا امام‌زاده‌ای می‌بود- بگیرند. اما خب، مسئله‌ای که وجود دارد این است که این حرکت اعتراضی در کجا یا به چه نحوی متضمن یا نماینده‌ی مفهوم انتظار شد؟ اجازه می‌خواهم که به‌رغم روالِ همیشگیِ پرداختن به هست‌ها، این‌بار به سراغ بوده‌ها بروم و عینک تاریخی بر چشمان پرسشگران و خودم گذاشته و روایتی از تاریخِ نسبتاً معاصر و آشنای مشرق‌زمین را به حضورتان تقدیم کنم.

 

طهران، 28 تیرماه، 1285 ه.ش

آیات عظام و علمای اعلام به‌همراه خیل عظیمی از تجار و کسبه که به دنبال‌شان راه افتاده‌اند، به سمت سفارت انگلیس در حرکت‌اند تا به نشان مطرح‌کردن مطالبات خود نظیر تأسیس عدالت‌خانه و تدوین قانون اساسی و تغییر ماهیت مطلقه‌ی دولت به مشروطه، در آن مکان بست بنشینند. هرگز گمان نمی‌بردم که مصداق ضرب‌المثل «از بیم عقرب جراره به مار غاشیه پناه‌بردن» عیناً در تاریخ مصداق داشته باشد! ملت نجیب ایران در آن دوران از عقرب جراره‌ای به‌نام علاءالدوله به مار غاشیه‌ای پناه برده بودند که انگلیس نام داشت. البته انگلیس در ابتدا از در دوستی با انقلابیون مشروطه‌خواه وارد شد و پذیرایی گرمی هم به عمل آورد؛ تا این‌که در سال 1907 وجهه‌ی راستین خود را در معاهده‌ی روس و انگلیس و تقسیم ایران نشان داد. خب، این مسئله برای آنان که از نظریه‌ی منفعت‌طلبی دولت‌های بزرگ و امپریالیست باخبرند، می‌دانند که انگلیس در آن دوران چرا و به مقتضای چه دلایلی چنان رفتاری از خود به ملت ایران نشان داد. هرچند که این پرگویی‌های تاریخی مقصود ما برای رسیدن به جوهره‌ی طرح بحث نیست؛ اما بد نبود که اندکی به درد دل‌های تاریخ گوش می‌کردیم تا ببینیم که انتظار چطور تاریخی می‌شود و از خود تاریخی هوشیار بر جای می‌گذارد، فارغ از این‌که ما در کجا یا به چه نحو و شکلی خودمان را در سنگر صبر و انتظار مجهز می‌کنیم تا بلکه اعتراض‌مان را به ستمگران محافظه‌کار و حکامِ جور نشان دهیم.

 

به هر نحو، بست‌نشینی ملت ایران در طهران به آن‌سال نیز خود مؤید آگاهی آنان از نقش فعال و پراتیک ماهیت انتظار به‌عنوان یکی از ابزارآلات رسیدن به اهداف و تحقق مطالبات سیاسی و اجتماعی عهد خودشان بوده است. انتظار همین است؛ نه یک مفهومِ به‌خود‌پیچیده بلکه مفهومی‌ که مبشر پیچیده‌تر‌شدنِ نحوه‌ی کنشگری و دریافت واکنش‌های آدمیان است، به حساب می‌آید. هرچند که گاهی انتظار می‌تواند رویه‌ای منفعلانه به انضمام بلاتکلیفی به خود بگیرد اما در بُعدِ اجتماعی‌اش نه غیرفعال و ساکن که خود متضمن هدف، اراده‌ی مستقلِ پیشین و آگاه به عواقبش است. به‌عبارتِ غیر پیچیده و غیر عصا‌قورت‌داده؛ حتی کاری‌نکردن و نشستن در یک محیط یا فضایی به‌خصوص می‌تواند راه و چاره‌ی رسیدن به هدفی باشد که سال‌ها برای آن تلاش و ممارست به عمل آمده است. می‌تواند حاوی پیام باشد و تعبیراتی چند بر آن شود.

 

و در نهایت هم چهاردهم مردادماه رسید و فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین‌شاه صادر شد. نکته‌ی درخور توجه در فرآیند تحصن این بود که اگر به‌صورت مکرر صورت نمی‌گرفت و آگاهی‌ از نمادین‌بودن انتظاری که سخنش رفت، برای سالیان متمادی دوام نمی‌یافت یا در بین توده‌ها بازتعریف نمی‌شد؛ قطعاً امروزه در تاریخ معاصرمان شاهد فصلی جدید از روابط میان جوامع مدنی و دولت‌های متنوع نمی‌بودیم تا بتوانیم بیاییم و قلم‌به‌دست، برای خودمان و دیگران مانیفست بنویسیم.

بردیا محبی صمیمی
بردیا محبی صمیمی

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.